نجاتشناسي از ديدگاه مسيحيت و اسلام
نجاتشناسي از ديدگاه مسيحيت و اسلام
نجاتشناسي از ديدگاه مسيحيت و اسلام
نويسنده: حسن طالبي
مسئله فلاح و رستگاري و نائل شدن به حياتي طيبه، سعادتمند و جاودان و نيز نجات از هر گونه درد و رنج و فنا و نابودي، نه تنها يكي از دغدغههاي مهم، بلكه از امور فطري بشر در طول تاريخ حيات وي بوده است. هبوط در اين دنياي فاني و پر از آفت و شرور و مشاهده انواع آلام و رنجهاي دنياي مادي و فكر رهايي از يك وضعيت نامطلوب و يافتن راهي براي پاسخ دادن به نيازهاي روحي و معنوي و ناتواني و عجز علم و تكنولوژي در برآورده كردن اين نيازها از يك سو و سؤالات اساسي بشر درباره مفهوم نهايي حيات، رابطه انسان با خدا به عنوان سرچشمه حيات و اصل تمام كمالات متعالي و سؤالات اساسي ديگر درباره هدف و غايت زندگي و چگونگي كسب حيات طيبه و جاودان و رسيدن به رستگاري حقيقي از سوي ديگر، موجب شد انديشه نجات براي ابناي بشر روز به روز اهميت فوقالعادهاي پيدا كند.
به هر حال، انسان كه موجودي است طالب كمال مطلق و همواره در پي رسيدن به كمال مطلوب و رستگاري ابدي و فرار از فنا و نابودي، دست از تلاش و كوشش برنداشته و فطرتاً ضرورت مسئله نجات و فلاح را در زندگي دنيوي و اخروي دريافته است. تمام تلاش انسان و از جمله برگزيدن ديني خاص، گرايش به مذهب و مكتبي ويژه، پايبندي به اخلاق و يا گوشهنشيني و عزلت، گواه صادقي بر علاقه و عطش او به يك زندگي جاودان و سعادتمند، همراه با رستگاري ابدي است.
نوع انساني كه در ميان مخلوقات الهي داراي جايگاهي ويژه و مقامي خاص است، براي رسيدن به سرمنزل مقصود و هدف غايي آفرينش كه همان سعادت حقيقي و فلاح واقعي است، همواره از هدايتهاي تكويني و تشريعي پروردگار خويش از قبيل ارسال رسل و انزال كتب بهرهمند بوده است، اما جهل و بيخبري و غفلت از معرفت حقيقي خالق جهان هستي و عدم شناخت گوهر ذات و شرافت انسانيت خويش و در نتيجه فريفتگي دنيا و مظاهر گوناگون آن و تحير و سرگرداني شديد درباره آينده پرمخاطره خويش، بزرگترين مانع او براي رسيدن به اين هدف بوده است. از اين رو از شاخصههاي مهم اديان، خصوصاً اديان توحيدي كه همواره مدعي نجاتبخشي بشر بودهاند، طرح مسئله فلاح و رستگاري و معرفي ماهيت، عوامل و موانع آن است. فلاسفه دين نيز به اين ويژگي مهم اديان اشاره كردهاند.
در بين اديان توحيدي، اسلام و مسيحيت به طور گستردهاي به طرح مسئله فلاح و رستگاري و حيات جاودان (كه ناظر به بعد اخروي نجات و حيات پس از مرگ است) پرداخته و عوامل و موانع آن به تفصيل براي پيروان خود تشريح كردهاند. از اين رو در اين مقاله تلاش ميشود به بعد اخروي نجات از ديدگاه اين دو دين توحيدي كه همواره مدعي نجاتبخشي بشر بودهاند، به طور خلاصه اشاره شود.
به اعتقاد الهيدانان مسيحي، از آنجا كه نجات، كار مهم و روحاني خداوند در مورد انسان است، خداوند نجات بشر را اراده كرده و آن را در تاريخ محقق ساخته است و در اين مورد داراي نقشه، برنامه و روشي مشخص است. هنري تيسن در كتاب «الهيات مسيحي» نقشه نجات را اينگونه بيان ميكند: «1. خداوند انسان را خلق فرمود؛ 2. اجازه داد تا سقوط كند؛ 3. نجات مسيح را كه براي همه كافي بود، فراهم ساخت؛ 4. عدهاي را براي نجات برگزيد؛ 5. روحالقدس را فرستاد تا كار نجات برگزيدگان را اجرا نمايد.»2
مرگ مسيح بر صليب و كفاره شدن او براي گناهان جهت محقق ساختن نجات بشر به عنوان تنها راه نجات حقيقي و رسيدن به حيات ابدي، از اصول بنيادين اعتقاد مسيحي است، به نحوي كه تنها تمايز اساسي بين مسيحيت و ساير اديان شمرده شده است: «اساس ساير اديان بر تعاليم بنيانگذاران آنها قرار دارد، مسيحيت با تمام اديان اين تفاوت را دارد كه بر اساس مرگ بنيانگذار خود قرار گرفته است. اگر مرگ مسيح را به كناري بگذاريم، مسيحيت به سطح ساير اديان نزول خواهد كرد. در اين صورت هرچند هم اخلاقيات عالي خواهيم داشت، فاقد نجات خواهيم بود. اگر صليب را برداريم، قلب مسيحيت از بين خواهد رفت!»3مسيحيان براي فهم معنا و مفهوم وفات عيسي[ ع] از سه طريق وارد ميشوند كه هر يك از اين سه راه، بازگوكننده احساس نياز آنان به نجات است:
الف) آزادي از گناه و مرگ
از ديدگاه مسيحيت، تأثير «گناه اصلي»، محيط آلوده به گناه و همچنين گناهان اجتماعي، همگي باعث شقاوت، بدبختي و اسارت انسان و محروم شدن او از سعادت واقعي ميگردند. معنا و مفهومي كه مسيحيان از مرگ مسيح به دست آوردهاند، اين است كه با مرگ او انسان از نيروهاي گناه و مرگ رهايي مييابد. به اعتقاد مسيحيان، خدا مسيح را از مردگان برخيزاند و او را بر گناه و مرگ پيروز گرداند كه اين پيروزي با توكل بر خدا و خضوع و اطاعت از او تا هنگام مرگ بر صليب حاصل شد. پيروزي عيسي بر مرگ و رستاخيز او از مردگان از ديدگاه مسيحيان، نشاندهنده آن است كه خداي توانا قدرت دارد زندگي را از بدترين گونه مرگ، و موفقيت را از شديدترين شكست ظاهري، پديد آورد و جانكاهترين درد و رنج را به شادي و سعادت متحول كند.
ب) كفاره گناهان
اثر اجتماعي گناه، جهان آفرينش و نظام اخلاقي و تمام نژاد بشر را آلوده ميسازد و بنابراين، موجب ميگردد انسان احساس آلودگي كند و خود را نيازمند پاك شدن مجدد بداند. در مسيحيت ناديده گرفتن زياني كه گناه بر نظام اخلاقي وارد ميكند و تأكيد بر جنبه شخصي و فردي گناه، كوچك شمردن آمرزشي است كه خدا عطا ميكند و نيز ميتواند به منزله سبك شمردن گناه تلقي گردد. همان طور كه همه مردم در آسيب وضعي گناه شركت دارند، يك نماينده از سوي بشريت ميتواند كفاره اين گناه باشد. به عقيده مسيحيان، عيسي كفاره آن آسيب را يك بار و براي هميشه پذيرفت و با تسليم شدن كامل به خدا، ديواري را كه گناه بين خداي بينهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم كرد. اين كفاره شدن را كسي نميتواند انجام دهد، مگر آن كس كه خود بيگناه و با حكمت الهي كاملاً متحد باشد. بر اساس تعاليم مسيحيت، عيسي رنجها و مرگ خود را با آزادي كامل پذيرفت تا با نمايندگي از بشر، كفاره تمام گناهاني باشد كه مردم مرتكب شدهاند و بر اثر آن به خدا بياحترامي كردهاند (!)
ج) محبت تحولآفرين
سومين رهيافت مسيحيت درباره وفات عيسي عبارت است از نيروي محبت؛ يعني همان چيزي كه ميتواند در دل مردم اثر كند و آنها را تغيير دهد و زندگي شخص را متحول سازد. مسيحيان عيسي (ع) را اسوه الهام و فيضي براي پيروي از وي و تحول يافتن به وسيله او ميدانند. طبق تعاليم كتاب مقدس، حقايقي كه در مرگ مسيح به انجام رسيد، عبارتند از:
1. او به جاي گناهان مردم مُرد: «وقتي مسيح روي صليب جان خود را فدا ميكرد، بار گناهان ما را به دوش گرفت تا ما بتوانيم از چنگ گناه آزاد شده، زندگي پاكي داشته باشيم.»4
2. مرگ او رهايي از گناه را فراهم كرد: «آن روزهاي ناپاك سابق ما با مسيح روي صليب ميخكوب شد. آن قسمت از وجود ما كه دوست داشت گناه كند، ديگر درهم شكسته شد، به طوري كه بدن ما كه قبلاً اسير گناه بود، ديگر در چنگال گناه نيست و لزومي هم ندارد كه اسير و برده گناه باشد؛ چون حالا كه ما نسبت به گناه مردهايم، از تمام جذبه و قدرت آن هم آزاد شدهايم.»5
3. مرگ او باعث مصالحه و آشتي با خداوند گرديد. اكنون حالت جدايي و بيگانگي خداوند و انسان تغيير كرده و حال انسان قادر است نجات يابد: «پيغام عجيبي كه خدا به ما داده تا به مردم دنيا برسانيم اين است كه خدا در مسيح بود و مردم دنيا را با خود آشتي داد تا پس از آن نه فقط گناهانشان را به حساب نياورد، بلكه لكههاي گناهشان را هم پاك كند.»6
4. وفات مسيح باعث فرونشاندن غضب خدا گرديد. بنابراين بر هيچ كس لازم نيست براي خشنود ساختن خداوند عملي انجام دهد؛ زيرا خداوند قبلاً با مرگ مسيح، راضي و خشنود شده است و راضي كردن مجدد او غيرضروري است: «اگر آن موقع كه ما گناهكار بوديم، مسيح با ريختن خون خود اين فداكاري را در حق ما كرد، چقدر بيشتر حالا كه خدا ما را بيگناه ميداند، كارهاي بزرگتري براي ما انجام خواهد داد، مخصوصاً چون مسيح ما را از تمام خشم و غضب آينده خدا نجات داده است» (!) 7
5. مرگ او پايان شريعت را به همراه داشت: «با دانستن قوانين مذهبي از چنگال گناه نجات پيدا نكرديم؛ چون نه ميتوانيم آن را رعايت كنيم و نه ميكنيم، ولي خدا نقشه ديگري براي نجات ما كشيده بود. او فرزند خود عيسي مسيح را در بدني مثل بدن انساني ما به اين دنيا فرستاد...»8
يكي از عوامل مهم نجات در مسيحيت «مسئله ايمان» است. كتاب مقدس نيز بر آموزه ايمان به عنوان يكي از عوامل مهم كسب نجات و رستگاري تأكيد بسيار كرده است. ايمان عهد جديد، به طور خلاصه بر اساس اين اعتقاد قرار دارد كه خدا به وسيله زندگي و رستاخيز مسيح، به نحو قاطعانهاي وارد زندگي بشر گرديد. در قرن اول اگر كسي رستاخيز عيسي را قبول نميكرد، مسيحي نبود. در واقع پايه ايمان مسيحي همان رستاخيز مسيح بود. به هر حال در اعتقاد مسيحي، اركان ايمان، موضوع آشكار ايمان را تشكيل ميدهند كه در سنت طولاني كليسا به صورت اعتقادنامههاي مختلفي خلاصه شدهاند كه «اعتقادنامه رسولان» و «اعتقادنامه نيقيه» از آن قرار است.
1. از بين رفتن مجازات گناه كه همان مرگ است؛ 2. حاصل شدن رضايت خداوند؛ 3. محسوب شدن عدالت مسيح؛ به اين معنا كه فرد مؤمن عدالتي را در بر ميكند كه از آن خودش نيست، بلكه به مسيح تعلق دارد و به همين دليل در مصاحبت الهي پذيرفته ميشود؛ 4. وارث حيات ابدي شدن؛ 5. داشتن زندگي عادلانه.
يكي ديگر از عوامل مهم نجات كه در مسيحيت همواره مورد تأكيد متكلمين و فلاسفه مسيحي واقع شده است، “فيض” و يا “لطف الهي” است. يكي از نويسندگان مسيحي درباره مفهوم «فيض» ميگويد: «در واقع فيض را نميتوان توصيف كرد، فقط ميتوان از راه تجربه آن را دريافت.» وي با ذكر اين مطلب كه «فيض رابطه شخصي، خدا با ماست»، تصريح ميكند: «نزديكترين معادل معناي فيض، مهر و عشق پايدار است.»10
فيض داراي منابع و ابزارهايي است كه به وسيله آنها در نفس ايجاد ميشود و به اعمال انسان ارزش ميدهد. طبق تعليمات كليساي كاتوليك، دعا و آيينهاي مقدس دو وسيله اصلي براي به دست آوردن فيضاند. از بين آيينهاي مقدس نيز دو آيين اصلي عبارتاند از: «تعميد» و «عشاي رباني». مسيحيان كاتوليك و ارتدكس پنج آيين ديگر را بر اينها ميافزايند و مجموع آيينها را به هفت ميرسانند.
طبق تعاليم كتاب مقدس، نتيجه قطعي گناه، مرگ است. بابهاي دوم و سوم «سفر پيدايش» چنين تعليم ميدهد كه مرگ در نتيجه گناه وارد جهان شد. والدين نخستين ما قادر به داشتن حيات ابدي بودند، ولي پس از اينكه از فرمان خدا سرپيچي كردند، مجازات گناه، يعني مرگ، شامل حال ايشان گرديد. گناه آدم و حوا سبب مرگ جسمي آنان نشد، ولي آنها را دچار مرگ اخلاقي كرد؛ يعني طبيعت آنها گناهكار شد و از آن زمان به بعد همه انسانها با طبيعت گناهآلود به دنيا ميآيند.
وقتي حضرت آدم عصيان ورزيد، گناهش تمام انسان را آلوده ساخت. اين گناه حتي باعث انتشار مرگ در سراسر جهان شد. در نتيجه، همه چيز دچار فرسودگي و نابودي گشت؛ چون مردم همه گناه كردند. 11
آدم با گناه خود باعث مرگ عده زيادي شد، ولي عيسي از روي لطف عظيم خدا باعث بخشش گناهان بسياري گشت. آدم با اولين گناه خود باعث شد عده بسياري محكوم به مرگ شوند، در حالي كه مسيح گناهان بشر را به رايگان پاك ميكند و باعث ميشود كه خدا عده بسياري را بيگناه بشناسد (!) 12
شريعت دومين مانع نجات انسان در مسيحيت معرفي شده است. در بخشهايي از عهد جديد به شدت عليه شريعت سخن گفته شده و به عنوان يكي از موانع مهم نجات بشر معرفي گرديده است!به اعتقاد مسيحيان، شخصي كه گرفتار مرض گناه است، احتياجش با شريعت و قوانين و دستورهاي نيكوي اخلاقي و امر و نهي برآورده نميشود، بلكه به يك پزشك روحاني احتياج دارد كه قادر باشد او را دگرگون سازد و در او فكر و قلب و اراده جديدي بيافريند تا بتواند آنچه خدا از او ميخواهد، انجام دهد. بنابراين انجام اعمال و مناسك مذهبي نميتواند هيچ نقشي در رستگاري و نجات انسان ايفا كند. منظور مسيحيان از عبادت، تحصيل نجات و بخشش گناهان نيست؛ زيرا به اعتقاد آنان نجات را نميتوان به وسيله كارهايي كه انجام ميگيرد، به دست آورد، بلكه بخشش از طرف خدا رايگان به انسان عطا ميشود، به شرطي كه به مسيح ايمان آورد. از اين رو عبادت خدا نه جهت تحصيل نجات، بلكه به منظور ابراز محبت و قدرداني به خدا براي نجات رايگاني است كه به انسان بخشيده است. 13
همين مفهوم در كتاب مقدس چنين طرح شده است: «ولي گناه از اين شريعت كه عليه خواهشهاي ناپسند من بود، استفاده كرد و به ياد من آورد كه اين خواهشها نادرستاند و در من همه نوع خواهشهاي ناپسند را بيدار كرد. چون فقط در يك صورت كسي ديگر گناه نميكند و آن موقعي است كه هيچ شريعتي نباشد. به اين دليل است كه من تا وقتي كه نميدانستم شريعت واقعاً از من چه ميخواهد، زندگي آسودهاي داشتم، ولي وقتي به واقعيت پي بردم، متوجه شدم كه قانون مذهبي را زير پا گذاشتهام و گناهكار و محكوم به مرگ هستم.»14
مهمترين ادله مسيحيت در رد شريعت و قوانين مذهبي به عنوان عاملي جهت نجات و رستگاري عبارتند از:
1. اجراي قوانين شريعت جهت دريافت اجر و پاداش، مذهب را به وسيلهاي جهت تجارت و داد و ستد تبديل ميكند.
2. افراد مذهبي را به افرادي منافق و خودپسند و رياكار تبديل ميكند.
3. باعث ايجاد يأس و نوميدي انسان جهت تحصيل اجر و پاداش كامل در صورت ناتواني در انجام شريعت و نهايتاً سرخوردگي او ميشود.
4. كسب نجات، هديه و بخشش مجاني و رايگان از طرف خداست و هيچ انساني نميتواند آن را با اعمال خود به دست آورد؛ زيرا انسان عاجزتر از آن است كه بخواهد نجات و رستگاري را با عمل خويش كسب كند. به گفته ويليام هوردرن: «پولس رسول كه بزرگترين مفسر مسيحيت در عهد جديد است، اولين نبرد مسيحي را كه عليه شريعتي بودن انجام شد، رهبري كرد. تمام مذاهب و از جمله مسيحيت متمايل به شريعتي بودن هستند. شريعتي بودن عبارت است از اعتقاد به اينكه با اجراي بعضي از قوانين و مقررات ميتوان رضايت خدا را جلب نمود و اجر اخروي دريافت كرد. پولس عليه شريعتي بودن مبارزه كرد. عيسي فرمود: «وقتي انسان آنچه در قدرت دارد، انجام ميدهد بايد خود را غلام بيمنفعت بخواند؛ يعني نبايد در انتظار اجر و پاداش باشد.» به علاوه، عيسي ميفرمايد: «خدا باران خود را بر عادلان و ظالمان ميباراند.»15و16
به اعتقاد الهيدانان مسيحي، هدف خداوند از اعطاي شريعت اين نبود كه مردم به وسيله آن نجات يابند؛ چون انسان در اسارت كامل به سر ميبَرد و قادر نيست شريعت را اجرا كند. در نتيجه شريعت نميتواند به انسان حيات و عدالت ببخشد. تنها فايده شريعت در اين است كه انسان را متوجه گناه خود كند و قدّوسيت خدا را نشان دهد و گناهكاران را به سوي مسيح رهبري ميكند. مرگ عيسي بر صليب ايمانداران را نه فقط از لعنت شريعت، بلكه از خود شريعت نيز آزاد كرد. همچنين كساني كه ميخواهند به وسيله حفظ دستورات مذهبي نجات پيدا كنند، زير لعنت خدا قرار دارند؛ چون در تورات نوشته شده: «لعنت بر كسي باد كه حتي يكي از دستورهاي كتاب شريعت را بشكند. پس معلوم ميشود كه هيچ كس نميتواند از راه حفظ قوانين مذهبي نجات پيدا كند!»17
به هر حال، مكتب رهاييبخش اسلام كه بنيانگذار عظيمالشأن آن، دعوت خود را با پيام فلاح و رستگاري (قولوا لاالهالاالله تفلحوا) براي بشر آغاز نمود، تا آنجا براي سعادت حقيقي و فلاح واقعي بشر اهميت قائل است كه از جزئيترين امور زندگي انسان در عرصههاي مادي و معنوي تا رسيدن به مقصد و مقصود اصلي و كمال مطلوب و حقيقي و هدف نهايي آفرينش را مورد عنايت ويژه قرار داده و براي لحظهلحظه آن برنامه و روش خاصي در نظر گرفته است. گرچه بررسي مسئله نجات از ديدگاه اسلام مستلزم تحقيق و تفحص كامل در حوزه علومي مانند فلسفه، عرفان، اخلاق، تفسير و كلام است و از توان يك مقاله مختصر خارج مينمايد، در اين مقاله تلاش ميشود ديدگاه كلي اسلام با عنايت به آيات قرآن و به طور خلاصه و اجمال، بررسي شود. منبع: روزنامه اطلاعات
به هر حال، انسان كه موجودي است طالب كمال مطلق و همواره در پي رسيدن به كمال مطلوب و رستگاري ابدي و فرار از فنا و نابودي، دست از تلاش و كوشش برنداشته و فطرتاً ضرورت مسئله نجات و فلاح را در زندگي دنيوي و اخروي دريافته است. تمام تلاش انسان و از جمله برگزيدن ديني خاص، گرايش به مذهب و مكتبي ويژه، پايبندي به اخلاق و يا گوشهنشيني و عزلت، گواه صادقي بر علاقه و عطش او به يك زندگي جاودان و سعادتمند، همراه با رستگاري ابدي است.
نوع انساني كه در ميان مخلوقات الهي داراي جايگاهي ويژه و مقامي خاص است، براي رسيدن به سرمنزل مقصود و هدف غايي آفرينش كه همان سعادت حقيقي و فلاح واقعي است، همواره از هدايتهاي تكويني و تشريعي پروردگار خويش از قبيل ارسال رسل و انزال كتب بهرهمند بوده است، اما جهل و بيخبري و غفلت از معرفت حقيقي خالق جهان هستي و عدم شناخت گوهر ذات و شرافت انسانيت خويش و در نتيجه فريفتگي دنيا و مظاهر گوناگون آن و تحير و سرگرداني شديد درباره آينده پرمخاطره خويش، بزرگترين مانع او براي رسيدن به اين هدف بوده است. از اين رو از شاخصههاي مهم اديان، خصوصاً اديان توحيدي كه همواره مدعي نجاتبخشي بشر بودهاند، طرح مسئله فلاح و رستگاري و معرفي ماهيت، عوامل و موانع آن است. فلاسفه دين نيز به اين ويژگي مهم اديان اشاره كردهاند.
در بين اديان توحيدي، اسلام و مسيحيت به طور گستردهاي به طرح مسئله فلاح و رستگاري و حيات جاودان (كه ناظر به بعد اخروي نجات و حيات پس از مرگ است) پرداخته و عوامل و موانع آن به تفصيل براي پيروان خود تشريح كردهاند. از اين رو در اين مقاله تلاش ميشود به بعد اخروي نجات از ديدگاه اين دو دين توحيدي كه همواره مدعي نجاتبخشي بشر بودهاند، به طور خلاصه اشاره شود.
بخش اول: نجات در مسيحيت
به اعتقاد الهيدانان مسيحي، از آنجا كه نجات، كار مهم و روحاني خداوند در مورد انسان است، خداوند نجات بشر را اراده كرده و آن را در تاريخ محقق ساخته است و در اين مورد داراي نقشه، برنامه و روشي مشخص است. هنري تيسن در كتاب «الهيات مسيحي» نقشه نجات را اينگونه بيان ميكند: «1. خداوند انسان را خلق فرمود؛ 2. اجازه داد تا سقوط كند؛ 3. نجات مسيح را كه براي همه كافي بود، فراهم ساخت؛ 4. عدهاي را براي نجات برگزيد؛ 5. روحالقدس را فرستاد تا كار نجات برگزيدگان را اجرا نمايد.»2
عوامل نجات در مسيحيت
مرگ مسيح بر صليب و كفاره شدن او براي گناهان جهت محقق ساختن نجات بشر به عنوان تنها راه نجات حقيقي و رسيدن به حيات ابدي، از اصول بنيادين اعتقاد مسيحي است، به نحوي كه تنها تمايز اساسي بين مسيحيت و ساير اديان شمرده شده است: «اساس ساير اديان بر تعاليم بنيانگذاران آنها قرار دارد، مسيحيت با تمام اديان اين تفاوت را دارد كه بر اساس مرگ بنيانگذار خود قرار گرفته است. اگر مرگ مسيح را به كناري بگذاريم، مسيحيت به سطح ساير اديان نزول خواهد كرد. در اين صورت هرچند هم اخلاقيات عالي خواهيم داشت، فاقد نجات خواهيم بود. اگر صليب را برداريم، قلب مسيحيت از بين خواهد رفت!»3مسيحيان براي فهم معنا و مفهوم وفات عيسي[ ع] از سه طريق وارد ميشوند كه هر يك از اين سه راه، بازگوكننده احساس نياز آنان به نجات است:
الف) آزادي از گناه و مرگ
از ديدگاه مسيحيت، تأثير «گناه اصلي»، محيط آلوده به گناه و همچنين گناهان اجتماعي، همگي باعث شقاوت، بدبختي و اسارت انسان و محروم شدن او از سعادت واقعي ميگردند. معنا و مفهومي كه مسيحيان از مرگ مسيح به دست آوردهاند، اين است كه با مرگ او انسان از نيروهاي گناه و مرگ رهايي مييابد. به اعتقاد مسيحيان، خدا مسيح را از مردگان برخيزاند و او را بر گناه و مرگ پيروز گرداند كه اين پيروزي با توكل بر خدا و خضوع و اطاعت از او تا هنگام مرگ بر صليب حاصل شد. پيروزي عيسي بر مرگ و رستاخيز او از مردگان از ديدگاه مسيحيان، نشاندهنده آن است كه خداي توانا قدرت دارد زندگي را از بدترين گونه مرگ، و موفقيت را از شديدترين شكست ظاهري، پديد آورد و جانكاهترين درد و رنج را به شادي و سعادت متحول كند.
ب) كفاره گناهان
اثر اجتماعي گناه، جهان آفرينش و نظام اخلاقي و تمام نژاد بشر را آلوده ميسازد و بنابراين، موجب ميگردد انسان احساس آلودگي كند و خود را نيازمند پاك شدن مجدد بداند. در مسيحيت ناديده گرفتن زياني كه گناه بر نظام اخلاقي وارد ميكند و تأكيد بر جنبه شخصي و فردي گناه، كوچك شمردن آمرزشي است كه خدا عطا ميكند و نيز ميتواند به منزله سبك شمردن گناه تلقي گردد. همان طور كه همه مردم در آسيب وضعي گناه شركت دارند، يك نماينده از سوي بشريت ميتواند كفاره اين گناه باشد. به عقيده مسيحيان، عيسي كفاره آن آسيب را يك بار و براي هميشه پذيرفت و با تسليم شدن كامل به خدا، ديواري را كه گناه بين خداي بينهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم كرد. اين كفاره شدن را كسي نميتواند انجام دهد، مگر آن كس كه خود بيگناه و با حكمت الهي كاملاً متحد باشد. بر اساس تعاليم مسيحيت، عيسي رنجها و مرگ خود را با آزادي كامل پذيرفت تا با نمايندگي از بشر، كفاره تمام گناهاني باشد كه مردم مرتكب شدهاند و بر اثر آن به خدا بياحترامي كردهاند (!)
ج) محبت تحولآفرين
سومين رهيافت مسيحيت درباره وفات عيسي عبارت است از نيروي محبت؛ يعني همان چيزي كه ميتواند در دل مردم اثر كند و آنها را تغيير دهد و زندگي شخص را متحول سازد. مسيحيان عيسي (ع) را اسوه الهام و فيضي براي پيروي از وي و تحول يافتن به وسيله او ميدانند. طبق تعاليم كتاب مقدس، حقايقي كه در مرگ مسيح به انجام رسيد، عبارتند از:
1. او به جاي گناهان مردم مُرد: «وقتي مسيح روي صليب جان خود را فدا ميكرد، بار گناهان ما را به دوش گرفت تا ما بتوانيم از چنگ گناه آزاد شده، زندگي پاكي داشته باشيم.»4
2. مرگ او رهايي از گناه را فراهم كرد: «آن روزهاي ناپاك سابق ما با مسيح روي صليب ميخكوب شد. آن قسمت از وجود ما كه دوست داشت گناه كند، ديگر درهم شكسته شد، به طوري كه بدن ما كه قبلاً اسير گناه بود، ديگر در چنگال گناه نيست و لزومي هم ندارد كه اسير و برده گناه باشد؛ چون حالا كه ما نسبت به گناه مردهايم، از تمام جذبه و قدرت آن هم آزاد شدهايم.»5
3. مرگ او باعث مصالحه و آشتي با خداوند گرديد. اكنون حالت جدايي و بيگانگي خداوند و انسان تغيير كرده و حال انسان قادر است نجات يابد: «پيغام عجيبي كه خدا به ما داده تا به مردم دنيا برسانيم اين است كه خدا در مسيح بود و مردم دنيا را با خود آشتي داد تا پس از آن نه فقط گناهانشان را به حساب نياورد، بلكه لكههاي گناهشان را هم پاك كند.»6
4. وفات مسيح باعث فرونشاندن غضب خدا گرديد. بنابراين بر هيچ كس لازم نيست براي خشنود ساختن خداوند عملي انجام دهد؛ زيرا خداوند قبلاً با مرگ مسيح، راضي و خشنود شده است و راضي كردن مجدد او غيرضروري است: «اگر آن موقع كه ما گناهكار بوديم، مسيح با ريختن خون خود اين فداكاري را در حق ما كرد، چقدر بيشتر حالا كه خدا ما را بيگناه ميداند، كارهاي بزرگتري براي ما انجام خواهد داد، مخصوصاً چون مسيح ما را از تمام خشم و غضب آينده خدا نجات داده است» (!) 7
5. مرگ او پايان شريعت را به همراه داشت: «با دانستن قوانين مذهبي از چنگال گناه نجات پيدا نكرديم؛ چون نه ميتوانيم آن را رعايت كنيم و نه ميكنيم، ولي خدا نقشه ديگري براي نجات ما كشيده بود. او فرزند خود عيسي مسيح را در بدني مثل بدن انساني ما به اين دنيا فرستاد...»8
يكي از عوامل مهم نجات در مسيحيت «مسئله ايمان» است. كتاب مقدس نيز بر آموزه ايمان به عنوان يكي از عوامل مهم كسب نجات و رستگاري تأكيد بسيار كرده است. ايمان عهد جديد، به طور خلاصه بر اساس اين اعتقاد قرار دارد كه خدا به وسيله زندگي و رستاخيز مسيح، به نحو قاطعانهاي وارد زندگي بشر گرديد. در قرن اول اگر كسي رستاخيز عيسي را قبول نميكرد، مسيحي نبود. در واقع پايه ايمان مسيحي همان رستاخيز مسيح بود. به هر حال در اعتقاد مسيحي، اركان ايمان، موضوع آشكار ايمان را تشكيل ميدهند كه در سنت طولاني كليسا به صورت اعتقادنامههاي مختلفي خلاصه شدهاند كه «اعتقادنامه رسولان» و «اعتقادنامه نيقيه» از آن قرار است.
آثار ايمان
1. از بين رفتن مجازات گناه كه همان مرگ است؛ 2. حاصل شدن رضايت خداوند؛ 3. محسوب شدن عدالت مسيح؛ به اين معنا كه فرد مؤمن عدالتي را در بر ميكند كه از آن خودش نيست، بلكه به مسيح تعلق دارد و به همين دليل در مصاحبت الهي پذيرفته ميشود؛ 4. وارث حيات ابدي شدن؛ 5. داشتن زندگي عادلانه.
يكي ديگر از عوامل مهم نجات كه در مسيحيت همواره مورد تأكيد متكلمين و فلاسفه مسيحي واقع شده است، “فيض” و يا “لطف الهي” است. يكي از نويسندگان مسيحي درباره مفهوم «فيض» ميگويد: «در واقع فيض را نميتوان توصيف كرد، فقط ميتوان از راه تجربه آن را دريافت.» وي با ذكر اين مطلب كه «فيض رابطه شخصي، خدا با ماست»، تصريح ميكند: «نزديكترين معادل معناي فيض، مهر و عشق پايدار است.»10
فيض داراي منابع و ابزارهايي است كه به وسيله آنها در نفس ايجاد ميشود و به اعمال انسان ارزش ميدهد. طبق تعليمات كليساي كاتوليك، دعا و آيينهاي مقدس دو وسيله اصلي براي به دست آوردن فيضاند. از بين آيينهاي مقدس نيز دو آيين اصلي عبارتاند از: «تعميد» و «عشاي رباني». مسيحيان كاتوليك و ارتدكس پنج آيين ديگر را بر اينها ميافزايند و مجموع آيينها را به هفت ميرسانند.
موانع نجات از ديدگاه مسيحيت
طبق تعاليم كتاب مقدس، نتيجه قطعي گناه، مرگ است. بابهاي دوم و سوم «سفر پيدايش» چنين تعليم ميدهد كه مرگ در نتيجه گناه وارد جهان شد. والدين نخستين ما قادر به داشتن حيات ابدي بودند، ولي پس از اينكه از فرمان خدا سرپيچي كردند، مجازات گناه، يعني مرگ، شامل حال ايشان گرديد. گناه آدم و حوا سبب مرگ جسمي آنان نشد، ولي آنها را دچار مرگ اخلاقي كرد؛ يعني طبيعت آنها گناهكار شد و از آن زمان به بعد همه انسانها با طبيعت گناهآلود به دنيا ميآيند.
وقتي حضرت آدم عصيان ورزيد، گناهش تمام انسان را آلوده ساخت. اين گناه حتي باعث انتشار مرگ در سراسر جهان شد. در نتيجه، همه چيز دچار فرسودگي و نابودي گشت؛ چون مردم همه گناه كردند. 11
راه نجات از گناه
آدم با گناه خود باعث مرگ عده زيادي شد، ولي عيسي از روي لطف عظيم خدا باعث بخشش گناهان بسياري گشت. آدم با اولين گناه خود باعث شد عده بسياري محكوم به مرگ شوند، در حالي كه مسيح گناهان بشر را به رايگان پاك ميكند و باعث ميشود كه خدا عده بسياري را بيگناه بشناسد (!) 12
شريعت دومين مانع نجات انسان در مسيحيت معرفي شده است. در بخشهايي از عهد جديد به شدت عليه شريعت سخن گفته شده و به عنوان يكي از موانع مهم نجات بشر معرفي گرديده است!به اعتقاد مسيحيان، شخصي كه گرفتار مرض گناه است، احتياجش با شريعت و قوانين و دستورهاي نيكوي اخلاقي و امر و نهي برآورده نميشود، بلكه به يك پزشك روحاني احتياج دارد كه قادر باشد او را دگرگون سازد و در او فكر و قلب و اراده جديدي بيافريند تا بتواند آنچه خدا از او ميخواهد، انجام دهد. بنابراين انجام اعمال و مناسك مذهبي نميتواند هيچ نقشي در رستگاري و نجات انسان ايفا كند. منظور مسيحيان از عبادت، تحصيل نجات و بخشش گناهان نيست؛ زيرا به اعتقاد آنان نجات را نميتوان به وسيله كارهايي كه انجام ميگيرد، به دست آورد، بلكه بخشش از طرف خدا رايگان به انسان عطا ميشود، به شرطي كه به مسيح ايمان آورد. از اين رو عبادت خدا نه جهت تحصيل نجات، بلكه به منظور ابراز محبت و قدرداني به خدا براي نجات رايگاني است كه به انسان بخشيده است. 13
همين مفهوم در كتاب مقدس چنين طرح شده است: «ولي گناه از اين شريعت كه عليه خواهشهاي ناپسند من بود، استفاده كرد و به ياد من آورد كه اين خواهشها نادرستاند و در من همه نوع خواهشهاي ناپسند را بيدار كرد. چون فقط در يك صورت كسي ديگر گناه نميكند و آن موقعي است كه هيچ شريعتي نباشد. به اين دليل است كه من تا وقتي كه نميدانستم شريعت واقعاً از من چه ميخواهد، زندگي آسودهاي داشتم، ولي وقتي به واقعيت پي بردم، متوجه شدم كه قانون مذهبي را زير پا گذاشتهام و گناهكار و محكوم به مرگ هستم.»14
مهمترين ادله مسيحيت در رد شريعت و قوانين مذهبي به عنوان عاملي جهت نجات و رستگاري عبارتند از:
1. اجراي قوانين شريعت جهت دريافت اجر و پاداش، مذهب را به وسيلهاي جهت تجارت و داد و ستد تبديل ميكند.
2. افراد مذهبي را به افرادي منافق و خودپسند و رياكار تبديل ميكند.
3. باعث ايجاد يأس و نوميدي انسان جهت تحصيل اجر و پاداش كامل در صورت ناتواني در انجام شريعت و نهايتاً سرخوردگي او ميشود.
4. كسب نجات، هديه و بخشش مجاني و رايگان از طرف خداست و هيچ انساني نميتواند آن را با اعمال خود به دست آورد؛ زيرا انسان عاجزتر از آن است كه بخواهد نجات و رستگاري را با عمل خويش كسب كند. به گفته ويليام هوردرن: «پولس رسول كه بزرگترين مفسر مسيحيت در عهد جديد است، اولين نبرد مسيحي را كه عليه شريعتي بودن انجام شد، رهبري كرد. تمام مذاهب و از جمله مسيحيت متمايل به شريعتي بودن هستند. شريعتي بودن عبارت است از اعتقاد به اينكه با اجراي بعضي از قوانين و مقررات ميتوان رضايت خدا را جلب نمود و اجر اخروي دريافت كرد. پولس عليه شريعتي بودن مبارزه كرد. عيسي فرمود: «وقتي انسان آنچه در قدرت دارد، انجام ميدهد بايد خود را غلام بيمنفعت بخواند؛ يعني نبايد در انتظار اجر و پاداش باشد.» به علاوه، عيسي ميفرمايد: «خدا باران خود را بر عادلان و ظالمان ميباراند.»15و16
به اعتقاد الهيدانان مسيحي، هدف خداوند از اعطاي شريعت اين نبود كه مردم به وسيله آن نجات يابند؛ چون انسان در اسارت كامل به سر ميبَرد و قادر نيست شريعت را اجرا كند. در نتيجه شريعت نميتواند به انسان حيات و عدالت ببخشد. تنها فايده شريعت در اين است كه انسان را متوجه گناه خود كند و قدّوسيت خدا را نشان دهد و گناهكاران را به سوي مسيح رهبري ميكند. مرگ عيسي بر صليب ايمانداران را نه فقط از لعنت شريعت، بلكه از خود شريعت نيز آزاد كرد. همچنين كساني كه ميخواهند به وسيله حفظ دستورات مذهبي نجات پيدا كنند، زير لعنت خدا قرار دارند؛ چون در تورات نوشته شده: «لعنت بر كسي باد كه حتي يكي از دستورهاي كتاب شريعت را بشكند. پس معلوم ميشود كه هيچ كس نميتواند از راه حفظ قوانين مذهبي نجات پيدا كند!»17
بخش دوم: بررسي مسئله نجات از ديدگاه اسلام
به هر حال، مكتب رهاييبخش اسلام كه بنيانگذار عظيمالشأن آن، دعوت خود را با پيام فلاح و رستگاري (قولوا لاالهالاالله تفلحوا) براي بشر آغاز نمود، تا آنجا براي سعادت حقيقي و فلاح واقعي بشر اهميت قائل است كه از جزئيترين امور زندگي انسان در عرصههاي مادي و معنوي تا رسيدن به مقصد و مقصود اصلي و كمال مطلوب و حقيقي و هدف نهايي آفرينش را مورد عنايت ويژه قرار داده و براي لحظهلحظه آن برنامه و روش خاصي در نظر گرفته است. گرچه بررسي مسئله نجات از ديدگاه اسلام مستلزم تحقيق و تفحص كامل در حوزه علومي مانند فلسفه، عرفان، اخلاق، تفسير و كلام است و از توان يك مقاله مختصر خارج مينمايد، در اين مقاله تلاش ميشود ديدگاه كلي اسلام با عنايت به آيات قرآن و به طور خلاصه و اجمال، بررسي شود. منبع: روزنامه اطلاعات
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}